I can feel ur heartbeat
اگر ماه بودم , به هر جا که بودم , سراغ ترا از خدا ميگرفتم . و گر سنگ بودم , به هر جا که بودي , سر رهگذار تو , جا ميگرفتم . اگر ماه بودي به صد ناز , ــ شايد ــ شبي بر لب بام من مي نشستي . و گر سنگ بودي , به هر جا که بودم , مرا مي شکستي , مرا مي شکستي ! فریدون مشیری تنها میان جمع آن که آيد ز دست دل به امان و آنکه آيد ز دست جان به ستوه گاه , سر مينهد به سينه ي دشت گاه , رو ميکند به دامن کوه تا زند در پناه تنهائي , دست در دامن شکيبائي غافل از اين بود که تنهايي , سر نهادن به کوه و صحرا نيست با طبيعت نشستنش هوس است ! چون نکو بنگرند تنها نيست اي دل من بسان شمع بسوز ! باز , (( تنها ميان جمع )) , بسوز ! چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست ! درین ساحل که من افتاده ام خاموش . غمم دریا , دلم تنهاست . وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست ! خروش موج , با من می کند نجوا , که : هر کس دل به دریا زد رهایی یافت ! که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت ... مرا آن دل که بر دریا زنم , نیست ! ز پا این بند خونین بر کنم نیست , امید آنکه جان خسته ام را , به آن نادیده ساحل افکنم نیست ! شعر از فریدون مشیری
Power By:
LoxBlog.Com |